** داستان کوتاه و بسیار زیبای شکست قلب جغد پیر **
****************
جغدی روی کنگره های قدیمی دنیا نشسته بود.زندگی را تماشا میکرد.رفتن و ردپای آن را.و آدمهایی را می دید که به سنگ و ستون، به در و دیوار دل می بندند.
جغد اما می دانست که سنگ ها ترک می خورند، ستون ها فرو می ریزند، درها می شکنند و دیوارها خراب می شوند.
برای خواندن ادامه ی داستان به ادامه ی مطلب مراجعه کنید
جغد اما می دانست که سنگ ها ترک می خورند، ستون ها فرو می ریزند، درها می شکنند و دیوارها خراب می شوند.
برای خواندن ادامه ی داستان به ادامه ی مطلب مراجعه کنید