داستان کوتاه تصادف
** داستان کوتاه تصادف **
*****************
یک روز یک زن و مرد ماشینشون با هم تصادف ناجوری می کنه
بطوریکه ماشین هردوشون بشدت آسیب میبینه.
ولی هردوشون بطرز معجزه آسایی جون سالم بدر می برن.
***
برای خواندن ادامه ی داستان به ادامه ی مطلب مراجعه کنید
**************
ولی هردوشون بطرز معجزه آسایی جون سالم بدر می برن. خانم بر میگرده میگه: مرد با هیجان پاسخ میگه: بعد اون خانم زیبا ادامه می ده و می گه :
یک روز یک زن و مرد ماشینشون با هم تصادف ناجوری می کنه .بطوریکه ماشین هردوشون بشدت آسیب میبینه.
وقتی که هر دو از ماشینشون که حالا تبدیل به آهن قراضه شده بیرون میان ، رانندهء
- آه چه جالب شما مرد هستید!…. ببینید چه بروز ماشینامون اومده !همه چیز
داغون شده ولی ما سالم هستیم …. ! این باید نشونه ای از طرف خدا باشه که
اینطوری با هم ملاقات کنیم و ارتباط مشترکی رو با صلح و صفا آغاز کنیم …!
- اوه … “بله کاملا” …با شما موافقم این باید نشونه ای از طرف خدا باشه !
- ببین یک معجزه دیگه! ماشین من کاملن داغون شده ولی این شیشه مشروب سالمه
.مطمئنن خدا خواسته که این شیشه مشروب سالم بمونه تا ما این تصادف خوش یمن
که می تونه شروع جریانات خیلی جالبی باشه رو جشن بگیریم !
و بعد خانم زیبا با لوندی بطری رو به مرد میده .
مرد سرش رو به علامت تصدیق تکان میده و در حالیکه زیر چشمی اندام خانم زیبا
رو دید می زنه درب بطری رو باز می کنه و نصف شیشه مشروب رو می نوشه و بطری
رو برمی گردونه به زن
زن درب بطری رو می بنده و شیشه رو برمی گردونه به مرد.
مرد می گه شما نمی نوشید؟!
زن لبخند شیطنت آمیزی می زنه در جواب می گه :
- نه عزیزم ، فکر می کنم الان بهتره منتظر پلیس باشیم !!!