دانلود موزیک های قدیمی و خاطره انگیز - دانلود آهنگ جدید

در این وبلاگ آهنگ های خاطره انگیز قرار داده خواهد شد

دانلود موزیک های قدیمی و خاطره انگیز - دانلود آهنگ جدید

در این وبلاگ آهنگ های خاطره انگیز قرار داده خواهد شد

مشخصات بلاگ

در این وبلاگ آهنگ های خاطره انگیز قرار داده خواهد شد
آهنگ های زیبای جدید
و آهنگ های درخواستی

آخرین نظرات
  • ۱۱ فروردين ۹۵، ۱۸:۴۲ - جواد خاکسار
    ممنون
لینک باکس

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستان طنز» ثبت شده است

** داستان کوتاه و خنده دار خاطره به یاد موندنی دانشگاه **


برا خودم جالب بود


*********************


دانشگاه بودم وقته خالی داشتم رفتم سر کلاس اخلاق اسلامی توی اون یکی دانشکدمون مهمان نشستم که استاد گفت :

شما که نیشت بازه پاشو برو تخته رو پاک کن ,منم گفتم نمیرم استاد!!!

گفت ینی چی ؟چرا نمیری؟


برای خواندن ادامه ی داستان به ادامه ی مطلب مراجعه کنید


** داستان کوتاه و خنده دار سوء تفاهم **


************

( خیلی قشنگه حتما بخونید )

من تقریباً تو دستشویی نشسته بودم که از دستشویی کناری صدایی شنیدم که گفت:

سلام حالت خوبه؟

من اصلاً عادت ندارم که تو دستشویی مردانه هر کی رو که پیدا کردم شروع کنم به حرف زدن باهاش،

اما نمی دونم اون روز چِم شده بود که پاسخ واقعاً خجالت آوری دادم؛


برای خواندن ادامه ی داستان به ادامه ی مطلب مراجعه کنید


** داستان کوتاه نامه **


******************


ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺧﺎﻧﻮﻣﯽ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺑﺮﮔﺸﺘﻦ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺍﺯ ﺳﺮﮐﺎﺭ، ﺩﺭ ﻧﺎﻣﻪ
ﺍﯼ ﻧﻮﺷﺖ : ﻣﻦ ﺧﻮﻧﻪ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺗﺮﮎ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺩﯾﮕﻪ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﺑﺎ
ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻢ ...
.

.
ﻭ ﻧﺎﻣﻪ ﺭﻭ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰ ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﻓﺖ ﺯﯾﺮ ﺗﺨﺘﺨﻮﺍﺏ ﻗﺎﯾﻢ
ﺷﺪ ﮐﻪ ﻋﮑﺲ ﺍﻟﻌﻤﻞ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺭﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﻮﻧﺪﻥ ﻧﺎﻣﻪ ﺑﺒﯿﻨﻪ !!!



برای خواندن ادامه ی داستان به ادامه ی مطلب مراجعه کنید


** داستان جالب الاغ حکیم **


**************

الاغ خاکستری دوست داشت یک جهانگرد بشود و همه ی دنیا را ببیند.

او راجع به جهانگردی چیزهای زیادی شنیده بود. با خودش فکر می کرد اگر به همه جای دنیا سفر کند و همه چیز را به چشم خود ببیند حتما یک الاغ دانا و حکیم می شود.
بنابراین الاغ خورجینش را از وسایل مورد نیاز پر کرد و به راه افتاد.



برای خواندن ادامه ی داستان به ادامه ی مطلب مراجعه کنید



** داستان کوتاه تصادف **


*****************


یک روز یک زن و مرد ماشینشون با هم تصادف ناجوری می کنه


بطوریکه ماشین هردوشون بشدت آسیب میبینه.


ولی هردوشون بطرز معجزه آسایی جون سالم بدر می برن.


***

برای خواندن ادامه ی داستان به ادامه ی مطلب مراجعه کنید


** داستان کوتاه و طنز دوربین مخفی **


****************


ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﺯ ﯼ ﮐﻮﭼﻪ ﺧﻠﻮﺕ ﺭﺩ ﺷﺪﻡ ﯼ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺭﻭ
ﺩﯾﺪﻡ ﺩﺍﺭﻩ ﺍﺯ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﻣﯿﺎﺩ
ﺯﺩ ﺏ ﺳﺮﻡ
ﺳﻮﺳﮏ ﭘﻼﺳﺘﯿﮑﯿﻢ “ﺍﺳﻤﺸﻮ ﮐﺘﯽ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ” ﺭﻭ


***


برای خواندن ادامه ی داستان به ادامه ی مطلب مراجعه کنید


** داستان کوتاه و طنز باشگاه **


**************


چند مرد در رختکن یک باشگاه ورزشى مشغول لباس پوشیدن بودند که تلفن یکیشون که روى نیمکت بود زنگ زد. مرده گوشى را

برداشت، دکمه  صداى بلند آن را فعّال کرد و شروع به حرف زدن کرد. توجه بقیه هم به مکالمه  تلفنى او جلب شد.

مرد: سلام

زن: عزیزم، منم. تو هنوز توى باشگاهى؟

مرد: آره

زن: من الان توى مرکز خرید هستم. اینجا یک مغازه، پالتو پوست خیلى قشنگى داره که قیمتش  سه میلیون تومنه. از نظر تو اشکالى نداره

بخرم؟


***

برای خواندن ادامه ی داستان به ادامه ی مطلب مراجعه کنید

ابزار هدایت به بالای صفحه